متعال جهت هدایت بشر از تمام ظرفیت های هستی بهره گرفته است تا بشر به تکامل برسد. در این میان اعتقادات، مهمترین رکن هدایت است. روح اعتقادات نیز بحث امامت است. در قرون متمادی پیروان اهل بیت(ع) برای تعمیق و گسترش مبحث امامت چه در گستره ی شعور چه در گستره ی شعار اقدامات منحصر به فردی را پایه گذاری کرده اند.
برّرسی ها نشان می دهد که خداوند متعال تکویناً ایّام غدیر را مملو از مهمترین شأن نزول های آیات و روایات اعتقادی مسلمین قرار داده است. و بدون این که نیاز به مناسبت سازی باشد ایّام بسیار شاد و اعیاد بسیار مهم همراه با مهمترین مباحث اثبات حقانیت شیعه را در غدیر و ایّام قبل و بعد از آن قرار داده است.
در ایّام قبل از غدیر مناسبت های بسیاری وجود دارد که به نمونه ای از آن که در اینجا مورد بحث است اشاره می شود و آن ماجرای حدیث سدالابواب می باشد و برای ایّام بعد از غدیرهم مناسبت های بسیاری وجود دارد که در اینجا به یک نمونه که مورد بحث است. اشاره می شود و آن ماجرای هرشا است.
بنابراین متوجه می شویم که این ایّام، ایّام بسیار استثنایی و پرظرفیت برای تبیین معارف حقّه ی شیعه ی اثنی عشری می باشد. نکته بسیار قابل تأمل این است که امر به تبلیغ امامت و ولایت در این ایّام صادر شده است. چرا که آیه ابلاغ
« یا ایّهاالرسول 1 » در این ایّام نازل شده است و خداوند متعال به پیامبر دستور صریح می دهد که باید این امر را تبلیغ کنی و پیامبر به وظیفه خود عمل کرده و در خطبه غدیر به همه امر فرمود که این مطلب را تبلیغ کنند « فلیُبغ الحاظر الغائب و الوالد الولد إلی یوم القیامه2 » حاضران به غائبان و پدران به فرزندان باید این مطلب را تا روز قیامت برسانند.
پس تبلیغ غدیر یک وظیفه همگانی است. از این رو در این پژوهش به بررسی دو واقعه که در تبلیغ و تثبیت غدیر اهمیت دارد پرداخته می شود. که می توان دور نمایی از آن در چکیده مشاهده نمود.
سدّ الابواب
پیامبر اکرم فرمود: إنّ الله تعالی أمَرَهُم بِسَدِّ الابواب و استثنامنهم رسوله و أنتم نفس رسول الله 1 .
یکی از فضائلی که به صورت قطعی و متواتر در شأن مولایمان امیر مؤمنان علی (ع) وارد شده است حدیث سدّالابواب است. این واقعه به صورت متواتر در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده و جزء فضایل امام علی(ع) به شمار می آید. امیرالمؤمنین در شورای شش نفره تعیین خلافت ،به این فضیلت خود استناد کرده است.مرحوم مجلسی وقوع آن را در نهم ذی الحجه دانسته است. در زمان رسول خدا وقتی که مسجدالنبی ساخته شد عده ای از اصحاب و بنی هاشم خانه خود را به گونه ای قرار دادند که یک درب آن به مسجد باز می شد تا بتواند سریعتر به مسجد بیایند و گاهی هم بدون طهارت وارد می شدند تا اینکه در این روز پیامبر امر فرمودند: همه ی اصحاب درب خانه های خود را به سمت مسجد باز می شد ببندند .غیر از خانه خود و خانه ی علی (ع) که اجازه دادند باز بماند. عباس عموی پیامبر و دیگران نزد پیامبر آمده و گفتند: ای رسول خدا، چرا علی را داخل کرده و مارا خرج نمودی ؟
پیامبر فرمود: این کار به امر خدا بود و تسلیم حکم خدا شوید، این جبرئیل است که از طرف خدا به من امر کرد علی را ساکن کنم و شما را خارج کنم.
این مطلب در کتاب های اهل سنت مانند: مناقب ابن مغازلی و دیگران نیز نقل شده است. مرحوم ابن شهر آشوب این حدیث را از حدود 30 نفر از اصحاب نقل کرده است.صحابه ای مانند زید بن ارقم، ام سلمه ، ابورافع…روایت کرده اند حتی بعضی از اصحاب تقاضا کردند که روزنه ای از منزلشان به سمت مسجد باز بگذارند که پیامبر اجازه ندادند.
علامه امینی در الغدیر به تواتر این حدیث اشاره کرده است.
شاعری عرب درباره این حدیث سروده است:
سوی باب ذی التقوی علی فقیل له اسدد کل باب فتحته 2
به پیامبر گفته شد همه درهایی را که گشودی ببند مگر در خانه صاحب پرهیزگاری ، علی را.
استدلال به حدیث سدالابواب برای اثبات حقانیت عقاید شیعه
1- همانطور که در آیه مباهله حضرت امیر(ع) جان پیامبر (ص) معرفی شد، در این ماجرا هم خداوند بین پیامبر و حضرت امیر و ذریه ایشان تفاوتی قائل نشده اند.
2- پیامبر اکرم فرمودند:« لایحل لأحد أن یجنب فی هذا المسجد إلا أنا و علی و فاطمه و الحسن و الحسین علیه سلام….». یعنی هیچ کس حق ندارد در این مسجد با همسر خود نزدیکی داشته باشد جز من پیامبر و علی و فاطمه ، پس آنان در هر حالتی پاک هستند و معصوم.1
3- پیامبر در ادامه سدالابواب فرمودند: که این ماجرا شبیه ماجرای موسی و هارون و ذریه هارون ، پس حضرت هارون هر ویژگی که دارد، حضرت علی هم آن را دارند.
4- علامه مجلسی گوید: این واقعه برای نشان دادن استحقاق امیرالمؤمنین برای خلافت بعد از پیامبر است. چون حتی همزه سیدالشهدا را با آن سن بالا و مرتبه عظیم از این امتیاز محروم کردند.
5- خداوند به وضوح نشان داد که اهل بیت با دیگران قابل مقایسه نستند.« لا یقاس بنا احد»
6- نافع گوید: از عمر پسر عمر پرسیدندبعد از پیامبر چه کسی از همه مردم بهتر است؟ او گفت: کسی که حلال است برای او هرچه حلال است برای پیامبر ،و حرام است برای او هرچه حرام است برای پیامبر. نافع پرسید او کیست؟ عمر گفت: او علی است.2
7- امیر در قضیه شورای شش نفره به این قضیه احتجاج فرمودند.
سدالابواب به نقل از نهج البلاغه
حدیث بیستم: جماعتی از اصحاب را درهایی بود که به مسجد رسول را داشت، پس او علیه صلاه و السلام روزی گفت: تمام درب ها را به مسجد ببندید مگر درب علی ، (سدوا کل باب فی المسجد إلاباب علی ) پس آنها بسته شد. در این حال قومی در آن باره سخن گفتند تا آن که به رسول خدارسید، پس در میانشان برخاست و گفت:« همانا قومی درباره بستن درها و رها کردن باب علی سخن گفتند: همانا من آن را نبستم و نه گشودم و لیک بدان امر شدم پس از آن تبعیت کردم.»
(إنّ قوماً قالوا فی سدالابواب و ترکی باب علّی،إنی ما سددتَ و لافتحت، ولکنی أمرت بأمر فاتبعته.)
ما خواستیم با ایراد این اخبار در اینجا به هنگام تفسیر سخن او« نحن الشعار و الاصحاب، و نحن الخزنه والابواب»، بزرگی منزلت اورا نزد رسول خدا هشدار دهیم، و این که آن کس که در حق او چنین گفته شده اگر به آسمان بالا رود، و در هوا اوج بگیرد، و بر فرشتگان و پیامبران و به تعظّم و تبجّح فخر کند، مورد سرزنش نیست، بلکه سزاوار آن است؛ بلکه چگونه است در حالی که او هرگز راه تعظم و تکبر را در هیچ یک از اقوال و افعالش نرفته ، و اخلاق او از تمام بشر لطیف تر ، و طبع او از همه کریم تر ، و تواضع او از همه شدیدتر ، و تحمل او از همه فزون تر، و خوش رویی اش از همه نیکوتر، و گشاده رویی اش از همه بیشتر بوده؛ چندان که نسبت دعا و مزاح به او داد آن که داد، در حالی که این دو اخلاق با تکبر و استطاعه منافات دارد. پس می توان این حدیث را یکی از فضائل علی بن ابی طالب دانست.
بررسی امر خدا به بستن درهایی که به مسجد آن حضرت باز می شد
نگرشی دیگر در حدیث اصلی
شکی نیست که امر به بستن درِ خانه های صحابه – جز درِخانه ی یکی از آن ها- فضیلت و ویژگی محسوب می شود؛ از این رو آن گاه که دشمنان امیر مؤمنان علی (علیه السلام)؛ همان هایی که منکر فضایل و ویژگی های ان حضرت هستند- افرادی چون مالک بن انس و دیگران- متوجه شدندکه حدیث صحیح از پیامبر خدا (ص) رسیده که حضرتش فرموده:« همه درها جز درِ خانه علی را ببندید» و به دلیل صحت سندهایش نتوانستند آن را انکار کنند، تصمیم گرفتند که نخست این حدیث را به نفع ابوبکر برگردانند، سپس در این راستا حدیث «دریچه» را در حق ابوبکر جعل کنند.
پس از قلب و جعل این دو حدیث، محدّثان و شارحان مواضع مختلفی را در قبال آن ها گرفتند و اختلافاتی پدید آمد. از این رو عالمان اهل تسنّن در قبال حدیث اصلی و صحیح چند گروه شدند:
1. برخی از آن ها اصل حدیث « سدّ الأبواب إلّا باب علی»؛(همه درها جز درِ خانه علی را ببندید) را ذکر نکردند، و آن را نه نفی نمودند نه اثبات.
از این گروه می توان نوَوی در شرح صحیح مسلم ، کرمانی در شرح بخاری و ابن سیدالناس در سیره خود نام برد.
2. برخی این حدیث را آورده اند؛ ولی سخنانشان درباره ی آن ناهمگون است. از این گروه می توان عینی را نام برده که به نظر می رسد در یک جا این حدیث را رد کرده است، یا حدیث «دریچه» بر آن ترجیح داده است؛ و در جای دیگر- بر اساس گفته طَحاوی و دیگران- خواسته است دو حدیث را جمع کند.
3. برخی به ساختگی بودن این حدیث حکم کرده اند؛ از این گروه می توان ابن جوزی و پیروان آن را نام برد.
4. بعضی به صحّت و ثبوت این حدیث اعتراف کرده و جعلی و ضعیف بودن آن را رد کرده اند و در این راستا کوشیده اند که دو حدیث را جمع کنند.
از این گروه می توان طَحاوی ، ابن حجر عسقلانی و پیروان آن ها را نام برد.
بدیهی است که چون برخی از آن ها جرأت ردّ حدیث « إلا باب علی (علیه السّلام)» را نداشتند و از طرفی نتوانستند به گونه صحیحی- با فرض صحت حدیث «خوخه» به دلیل نقل در صحیحین- این دو حدیث را جمع کنند، ناگریز در برابر آن سکوت کرده و آن را نقل نکرده اند.
عدّه دیگر پس از فرض این که هیچ وجه صحیحی برای جمع بین دو حدیث وجود ندارد، در حدیث« إلّا باب علی ( علیه السلام)» خدشه وارد کرده اند؛ چرا که با وجود این حدیث، فضیلتی برای ابوبکر ثابت نمی شود.
در مورد نقد و بررسی حدیث می توان به افرادی چون دیدگاه ابن روزبهان، ابن کثیر، ابن حجر عسقلانی و …..
اشاره کرد. اما در اینجا به دلیل اهمیت دیدگاه عسقلانی به آن پرداخته و آن را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم. و در پایان به حقیقت این حدیث اشاره می کنیم.
دیدگاه ابن حجر
ابن حجر عسقلانی نیز در این مورد اظهار نظر کرده است. وی می گوید:
جمع بین قصّه ممکن است. بزّار نیز در مسند خود به این مطلب اشاره کرده و می گوید: روایاتی از راویان اهل کوفه و با سندهای معتبر در قصّه علی ، و روایاتی از راویان اهل مدینه در قصه ابوبکر وارد شده است. اگر روایات اهل کوفه ثابت شود، جمع میان این دو دسته از روایات به همان روشی است که حدیث ابوسعید خُدری-که تِرمذی نقل کرده است- بر آن دلالت دارد، آن جا که پیامبر(ص) به علی (ع) فرمود:
لایحلّ لأحد أن یطرق هذا المسجد جنباً غیری و غیرک؛
بر احدی غیر از من و تو حلال نیست که در حالت جنابت در این مسجد رفت و آمد کند.
معنای حدیث این گونه است که درِ خانه علی (ع) به سمت مسجد باز می شد و خانه اش جز این در، درِ دیگری نداشت. بنابراین ، پیامبر دستور بسته شدن آن را نداد.
مؤیّد این حدیث، حدیثی است که قاضی اسماعیل در کتاب احکام القرآن از طریق مطلّب بن عبدالله بن حنطب روایت کرده است.
وی می گوید: پیامبر خدا(ص) به کسی جز علی بن ابی طالب اجازه رفت و آمد به مسجد را در حال جنابت نداد؛ زیرا که خانه او در مسجد بود.بنابراین، خلاصه جمع بین این دو دسته از روایات این گونه می شود که امر به بستن درها دو بار صورت گرفته است. در مرحله نخست علی(ع) به خاطر آن چه ذکر شد استثنا شده است و در مرحله دوم ابوبکر استثنا شده است. ولی این جمع صورت نمی پذیرد مگر آن که درِ خانه علی(ع) به عنوان درِ حقیقی و دریچه خانه ابوبکر به عنوان درِ مجازی قلمداد شود. چنانچه در برخی اسناد نیز به این معنا تصریح شده است.
گویی مردم به هنگام فرمان بستن درها ، درها را بستند و دریچه هایی ایجاد کردند که از طریق این دریچه ها ، راه وارد شدن به مسجد را نزدیک کنند و پس از آن ، به بستن این دریچه ها نیز امر شدند. از این رو این روش جمع بین دو حدیث
مشکل ندارد.
ابوجعفر طَحاوی نیز در کتاب مشکل الآثار (در ابتدای جلد سوم آن) این دو حدیث را به همین روش جمع کرده است.
ابوبکر کلاباذی نیز در کتاب معانی الاخبار ، دو حدیث مذکور را به همین روش جمع نموده و تصریح کرده است که خانه ابوبکر دری در خارج از مسجد داشت و خانه علی دری جز همان دری که به مسجد باز می شد، نداشت و خدا داناتر است. ابن حجر عسقلانی نیز در القول المسدّد چنین سخنی را گفته است. جلال الدین سیوطی آن را ذکر کرده و با آن موافقت نموده است و عسقلانی نیز خلاصه آن را در مقام جمع بین دو حدیث بیان کرده است.
نقد دیدگاه ابن حجر عسقلانی
نظر ابن حجر عسقلانی را از چند محور می توان بررسی کرد:
1. آن چه در این جمع ذکر شد مانند جمع های دیگر مبتنی بر این است که ابوبکر خانه ای مجاور مسجد داشته باشد. پیش تر روشن شد که چند تن از محققان اهل تسنّن این موضوع را رد کرده اند. از این روست که برخی از آن ها حدیث را به عنوان کنایه از خلافت قلمداد کرده اند.
از طرفی ابن حجر، گرچه قول یاد شده را ضعیف شمرده و گفته است که این استناد ضعیف است؛ اما برای ادعای خود سند قوی تری ذکر نکرده است. البته سندی که برای روایت ابن شبّه نیز ذکر کرده ضعیف است.
2. این گونه جمعی که از طَحاوی و دیگران نقل کرده، همان جمعی است که به طور قطع نوَوی و امثال او بدان واقف بوده اند و از عدم توجه آن ها به این جمع معلوم می شود که از آن اعراض کرده و به آن تکیه نکرده اند.
مطلب صحیح همین است و به زودی بعضی از وجوهی را که بیان گر بی اعتباری این جمع میان دو روایت است، بیان خواهیم کرد.
3. در آن چه ابن حجر از بزّار نقل کرده است، نکاتی وجود دارد:
نخست آن که
راویان قضیه علی (ع) کوفیان و راویان قضیه ابوبکر مدنی ها هستند و این مطلبدر نزد ما ثابت نشده است.
دوم این که
گفته شده : روایت های قضیه علی (ع) با «سندهای حَسَن» نقل شده اند، مخالفت واقع اند؛ زیرا روایات صحیح می باشند و ابن حجر نیز بر این مطلب اقرار دارد که این سخن ابن جوزی در مسند احمد مبنی بر ساختگی و باطل بودن حدیث اشتباه است، زیرا ادعایی است که نمی توان برای آن دلیلی ارائه کرد مگر مخالفت آن با حدیثی که در دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است. که در این صورت چنین کاری همان ردّ احادیث صحیح به مجرد توهّم خواهد بود. از طرفی اقدام و حکم بر جعلی بودن هیچ حدیثی شایسته نیست مگر زمانی که امکان جمع احادیث نباشد. اما این که در زمان حاضر، جمع احادیث امکان ندارد لازمه اش این نیست که بعد ها نیز این جمع امکان نداشته باشد؛ چرا که مافوق هر دانشمندی ، دانشمند دیگری است.
بنابراین ، راه پارسایی در چنین احادیثی آن است که انسان به بطلان آن حکم نکند؛بلکه در آن توقف نماید تا آنچه برای او مشخص نشده برای دیگری مشخص شود. این حدیث نیز از این قسم است؛ چرا که حدیث «سدّو الابواب» حدیث مشهوری است که به سندهای مختلف نقل شده و روشن است که هر سند آن به تنهایی از اعتبارش نمی کاهد و مجموع این سندها، بنابر روش بسیاری از حدیث شناسان، از مواردی است که به صحّت حدیث می توان یقین پیدا کرد.
سوم آن که
ابن حجر در مورد روایاتی قصّه علی (ع) تشکیک نموده و گفته است که «اگر ثابت شود»، این تشکیک در حقیقت واقعیتی است که ابن حجر نیز با آن موافق نیست.
چهارم آن که
اگر معنای سخن پیامبر خدا(ص) که فرمود:« غیر از من و تو بر احدی حلال نیست در حال جنابت در مسجد رفت و آمد کند»؛ این گونه باشد که « درِ خانه ی علی (ع) به سمت مسجد باز می شد و خانه اش جز این در، درِ دیگری نداشت؛ بنابراین پیامبر دستور بسته شدن آن را نداد»؛ چنین معنایی قطعاً از دو جهت باطل است:
جهت یکم:
حدیث مذکور فقط بیان گر اختصاص این حکم به پیامبر و علی(ع) است؛ پس دلالت حدیث بر معنای مذکور کجاست؟!
جهت دوم:
اگر علّت عدم دستور به بستن درِ خانه ی علی(ع) این بود که « خانه او دری جز این در نداشت،» پس وجهی برای اعتراض و رنجیدن مردم از کار رسول خدا(ص) وجود ندارد، به خصوص درباره عمویش حمزه که بنابر آن چه نقل می کنند، با چشمانی گریان آمد…!
از طرفی شایسته بود که رسول خدا(ص) این گونه عذر بیاورد و بگوید: چون خانه علی دری جز این در نداشت؛ از این رو درِ خانه اش را نبستم، در حالی که خانه های شما دوتا در دارد ؛ دری از داخل مسجد و دری از خارج آن؛ نه این که بستن درها جز درِ خانه علی (ع) را به خدا استناد دهد و بفرماید:
ما أنا سددت شیئأ و لا فتحته، ولکن اُمرت بشیء فاتّبعته؛
من نه چیزی را بستم و نه گشودم؛ بلکه از کاری که به آن امر شده بودم پیروی کردم!
با تمام این ها باز هم می بینیم که وقتی فردی از ابن عمر درباره علی (ع) سؤال می کند، ابن عمر پاسخ می دهد:
درباره علم سؤال نکن؛ بلکه به منزلت و جایگاهش در نزد رسول خدا(ص) بنگر؛ به گونه ای که رسول خدا (ص)
درِ خانه او را به حال خود واگذاشت.
به خد سوگند! من نه درها را بستم، نه آن ها را گشودم و نه علی را در مسجد سکن کردم؛ بلکه خداوند او را در مسجد ساکن کرد.
4. ابن حجر میان دو دسته از روایاترا به روش خود جمع کرد و آن گاه از آن جمع نتیجه گرفت. با بررسی این سخن و نتیجه آن، برای ما روشن شد که نتیجه ای را که ابن حجر گرفته است با گفتار وی سازگار نیست و با گفتار پیشین خود مغایر است. البته در ضمن بررسی نیز متوجه شدیم که سمهودی نیز با نظر ما موافق است و به آن تصریح می کند. وی پس از نقل آن عبارت می گوید:
به نظر من آن عبارت به اصطلاح تنقیح نیاز دارد؛ زیرا سخن ابن حجر با نتیجه ای که از آن گرفته نمی سازد و این نتیجه گیری، روش دیگری برای جمع بوده و غیر از روش نخستین است؛ زیرا بنابر نتیجه روش نخست هردو« در» باقی می ماندند و کسانی که به بستن درهایشان امر شدند،همان هایی هستندکه علاوه بر درهایی که در مسجد داشتند،درهای نیز به خارج مسجد داشتند؛ ولی خانه علی جز دری که به سمت مسجد باز می شد درِ دیگری نداشت. از این رو پیامبر (ص) علی را به این مسأله اختصاص داد و راه آمد وشد به خانه اش را از طریق مسجد قرار داد، به همان علتی که گذشت.
درنتیجه فقط درِ خانه ابوبکر به استثنا نیاز دارد. به این جهت علما به نقل همین فراز اکتفا کرده اند و هرکس سخنی از درِ خانه علی به میان آورده فقط می خواسته بیان کند که آن در بسته نشده است و از جانب پیامبر نیز تصریح شده که آن در به حال خود بماند.
روش دیگر در جمع ، نظریه تعدد واقعه است که دو جریان مختلف اتفاق افتاده است و قصّه علی تقدّم بر قصّه ابوبکر بوده است. مؤیّد این مطلب حدیثی است که یحیی ، از ابن زباله و راوی دیگری، از عبدالله بن مسلم هلالی، از پدرش،از برادرش نقل کرده است.وی می گوید: آن گاه که پیامبر(ص) دستور داد درهایی که به مسجد با می شدند بسته شوند، حمزه بن عبدالمطّلب با چشمانی گریان در حالی که عبای سرخش به زمین کشیده می شد بیرون آمد و گفت: ای رسول خدا! عمویت را از مسجد بیرون کردی و پسرعمویت را در ان جای دادی!
رسول خدا(ص) فرمود: « ما أنا أخرجتک و لاأسکنته، ولکن الله أسکنه؛
من نه تو را از مسجد بیرون کردم و نه او را در مسجد ساکن نمودم ؛ بلکه خدا او را در مسجد جای داد.
بنابراین ، وجود حمزه(رضی الله عنه) در داستان بیانگر تقدم این قصّه است..»
5. در جمع به روش دوم – که مسأله بسته شدن درها دوبار اتفاق افتاده است- دو نکته وجود دارد که خود ابن حجر به آن ها توجه کرده است:
نکته نخست
این جمع صورت نمی پذیرد مگر آن که «در» در داستان علی(ع) به درِ حقیقی و در داستان ابوبکر به درِ مجازی حمل شود و منظور از درِ خانه ابوبکر ؛«دریچه» باشد، آن سان که در برخی سندها به آن تصریح شده است.
نکته دوم
ابن حجر به این گونه اشاره کرده است:« و گویا زمانی که به آن ها دستور داده شد که درها را ببندند، آنها درها را بستند؛ اما برای خود دریچه هایی ساختند.»
نقد دیدگاه
ما هر دو نکته را نقد و رد می کنیم و درباره نکته نخست می گوییم: همان گونه که پیش تر بیان شد، بُخاری کسی است که حدیث«إلا خوخه أبی بکر» را از «خوخه»( دریچه) به «باب»(در)تحریف کرده است. ما توجیه ابن حجر اشاره کردیم و گفتیم: وی این سخن را توجیه کرد و گفت که بُخاری حدیث را نقل به معنا کرده است.
البته تناقضی که در مورد سخن ابن حجر وجود دارد بر کسی پوشیده نیست.
و درباره نکته دوم نیز می گوییم: توجیه دیگر کلام ابن حجر چنین بود که داستان حدیث «إلّا باب علی » بر داستان « حدیث خوخه» تقدم زمانی بسیاری داشته است.
همان طوری که روشن شد، داستان حدیث« إلّا باب علی (ع)» پیش از جنگ اُحد رخ داده است؛ ولی بنابر آن چه که ذکر کرده اند ، داستان ابوبکر در دوران بیماری پیامبر (ص)رخ داده است؛ همان بیماری که به رحلت آن حضرت بینجامید.
بنابراین در صورتی که پیامبر به بستن درها امر کرده بود، معنای امر او به بستن دریچه ها چیست؟! از این رو چاره ای نیست جز آنکه ادّعا شود که مردم از امر پیامبر (ص) درباره بستن درها اطاعت کردند؛ ولی دریچه هایی را ساختند تا راه ورودشان را به مسجد نزدیک کنند!
این توجیه ضعیف موجب شده است که ابن حجر با جمله «گویا آنان….» تردید و عدم اطمینان خود را درباره این مسئله ابراز کند.
اکنون این پژوهش و بررسی را از سه محور دیگر پی می گیریم:
1. آیا به راستی عاقلانه است که پیامبر خدا(ص)به بستن درها امر فرماید؛ آن گاه به ایجاد دریچه هایی که از طریق آن ها راه ورود به مسجد نزدیک می شود، اجازه دهد؟!
اگر از طریق دریچه های ساخته شده، می توان به مسجد راه یافت ؛ پس دیگر بستن درها چه معنایی دارد؟!
2. باتوجه به متن های حدیث« سدّ الابواب إلّا باب علی» هیچ واژه ای نیست که نشان گر اجازه ی پیامبر خدا(ص) برای ساختن دریچه باشد.
3. احادیثی نقل شده که بر ممنوعیّت ساختن دریچه ها بعد از امر به بستن درها تصریح می کنند، در حدیثی آمده استکه رسول خدا(ص)فرمود: سدّوا أبواب المسجد إلّا باب علی؛
درهای مسجد جز درِ خانه علی را ببندید.
مردی گفت: به من اجازه دهید به اندازه ای که داخل مسجد شده و از آن خارج شوم راه را باز بگذارم؟
رسول خدا(ص)فرمود: مأمور به انجام چنین کاری نیستم.
گفت: ای رسول خدا! به اندازه ای که سینه ام را خارج کنم به من اجازه بده باز بگذارم؟
رسول خدا(ص) فرمود: به چنین کاری امر نشده ام.
او از خواسته خود منصرف شد و فرد دیگری گفت: ای رسول خدا! به اندازه ای که سرم را وارد مسجد کنم اجازه می دهید باز بگذارم؟
رسول خدا(ص) فرمود: به چنین کاری امر نشده ام.
او نیز آزرده خاطر ،گریان و غمگین رفت. در این هنگام پیامبر خدا(ص) فرمود:
لم أؤمر بذلک. سدّوا الّابواب إلّا باب علی؛
به این کار امر نشده ام. همه ی درها جز درِ علی را ببندید.
در حدیث دیگری آمده است:
مردی از اصحاب پیامبر(ص)عرض کرد: ای رسول خدا! به من اجازه دهید از خانه ام به اندازه پنجره و نورگیر کوچکی به مسجد باز گذارم تا صبح و شام از آن به تو بنگرم.
حضرت فرمود: لا و الله، لامثل ثقب الإبره؛
نه! به خدا سوگند، به اندازه سوراخ سوزن هم اجازه نمی دهم .
از این رو سمهودی می گوید: از همان ابتدا امر پیامبر خدا(ص) مبنی بر بستن درها منعی بود که شامل بستن دریچه ها ، بلکه کوچک تر از آن نیز می شد.
با بررسی انجام یافته روشن شد که حق با کسانی است که از جمع میان دو دسته روایات دوریکرده اند.
حقیقت امر در حدیث سدّ الأبواب
با توجه به آن چه بررسی شد، روشن شد که هیچ یک از مواردی که در جمع بین دو قضیه ذکر کرده اند، تمام نیست. از طرفی سخنان عالمان اهل تسنّن در این جا در نهایت آشفتگی است. این آشفتگی فقط به جهت خودداری آنان از ارائه حق و اعتراف به واقعیت هاست.
بنابراین، حقیقت امر در این حدیث چنین است:
روزی رسول خدا(ص) دستور داد که تمام درهایی که به مسجد باز می شدند بسته شود و این به جهت منزّه داشتن مسجد
از پلیدی ها و دور نگه داشتن آن از آلودگی ها بود. حتی درِ خانه عمویش حمزه سیدالشهداء(ع) را با وجود برتری و خویشاوندی و مقام رفیعش بست.
احادیثی که بیان گر علّت بستن درها هستند- و ما آن ها را یادآور شدیم- نزد شیعه و سنی بسیار است.
در این میان پیامبر خدا(ص) به بستن درِ خانه خود و خانه علی (ع) فرمان نداد و به علی (ع) و اهل بیتش اجازه داد که در حال جنابت در مسجد درنگ کنند و از آن عبور نمایند؛ زیرا آنان به حکم آیه تطهیر – که از جانب ربّ العالمین نازل شده است- و ادلّه دیگری که درباره عصمت اهل بیت (ع) بیان شده و به خاطر این ویژگی از همه مردم ممتازبودند، هرگز درِ خانه آن ها بسته نشد؛ زیرا آن دلیلی که برای بستن در خانه دیگران بود، برای انان وجود نداشت.
به این ترتیب ویژگی دیگری از ویژگی های ایشان روشن شد؛ همان ویژگی و برتری که شگفتی گروهی و حسدورزی و یا خشم گروه دیگری را برانگیخت.
آن گاه همین حسد همواره در دل پیروان این افراد مانند مالک و امثال او باقی ماند و همین حسدورزی نسبت به علی (ع) و مهرورزی نسبت به ابوبکر- که به تصریح اخبار درِ خانه اش بسته شد- آن ها را واداشت که در برابر آن ، حدیثی جعل کنند و آن فضیلت و برتری را به ابوبکر برگردانند.
واقعیّت آن است که جعل و ساختن چنین احادیثی – در بیشتر موارد- از ساخته های دوران معاویه است؛ ولی سازنده حدیث ،آن را از زبان پیامبر(ص) در واپسین لحظات زندگی آن حضرت نقل کرده است. این احادیث ساختگی نظایر متعددی دارد.
آری، آنان پس از پیامبر خدا (ص)، ابوبکر را به خلافت منصوب کردند و با او بیعت کردند، درحالی می دانستند هیچ نص و تصریحی الهی درباره او وجود ندارد و هیچ گونه شایستگی لازم در او نیست، آن سان که با توجه به سخنانی که از او نقل می کنند، خود به این مسأله اعتراف کرده است.
از این رو تلاش کردند که احادیثی را جعل کنندو آن ها را به پیامبر(ص) نسبت دهند و بگویند که حضرتش این احادیث را در دوران بیماری خود بیان کرده است و آن ها چنین پنداشتند که در آن سخنان اشاره ای محکم به مسأله خلافت
است تا به ساخته و پرداخته ی خود رنگ شرعی دهند و آن چه را که اتفاق افتاده است به اراده الهی نسبت دهند.
از جمله احادیث جعلی و ساختگی این دوران می توان به موارد زیر اشاره کرد: حدیثی که پیامبر خدا(ص) فرمود: « به ابوبکر بگویید تا پیش نماز مردم شود.»
در حدیث ساختگی دیگری آمده است که پیامبر خدا(ص) فرمود:«….خدا و مؤمنان جز ابوبکر را نمی خواهد.»
در حدیث ساختگی دیگری آمده که حضرتش فرمود:« تمام درها جز در خانه ابوبکر را ببندید». یا :« تمام دریچه ها جز دریچه خانه ابوبکر را ببندید.»
آن گونه که روشن شد ما موضوع این نوشتار را بررسی و نقد این حدیث ساختگی قرار دادیم و از نظر سند، متن و دلالت اثبات کردیم که این حدیث ناتمام است تا جایی که عالمان اهل تسنّن در معنای حدیث سردرگم شده اند و گفتارشان دچارآشفتگی شده و مواضعشان در قبال این حدیث متناقض است؛ به گونه ای که برخی از آن ها چاره ای ندیده اند جز این که ادّعا کنند حدیث «إلّا باب علی (ع)» جعلی و وارونه است!! که البته بر همگان روشن است که حدیث سد الابواب حقیقت محض و در شأن آن حضرت است.
مقدمه
پس از بررسی حدیث سدالابواب که در مقام حضرت علی (ع) آمده است به بررسی واقعه ای دیگر می پردازیم که از وقایع مهم در ماه ذی الحجه می باشد. واقعه هرشا که جریان خیانت گرگان در لباس میش را بیان می کند می پردازیم.
واقعه هرشا
ترور از آخرین شیوه های منافقان است. آنان وقتی از تأثیر روش های خویش در جهت براندازی نظام دینی ناامید می شوند
، این شیوه را در دستور کار خود قرار میدهند. کشتن پیامبر اکرم (ص) اقدامی بود که قبل از منافقان ، یهودیان بنی نضیر که هم پیمان آن حضرت بودند و یهودیان خبیر، تصمیم به انجام آن گرفته بودند. ولی به لطف الهی آن حرکت ها به نتیجه نرسید و رسول خدا (ص) از آن توطئه ها نجات پیدا کرد.
منافقان هم مانند یهودیان با سوء استفاده از رأفت اسلامی پس از پایان یافتن مسئله نصب امیرالمومنین به خلافت در غدیر خم در صدد کشتن پیامبر (ص) برآمدند.آیه 74 سوره توبه هر چند شامل همه توطئه هایی می شود که منافقان بر ضد پیامبر اسلام داشتند ولی اغلب تفاسیر شیعه و سنی به توطئه(لیلة العقبه) اشاره کرده اند.
هنگامی که رسول خدا(ص) سه روز پس از غدیر خم به طرف مدینه عازم شد، گروهی از منافقان زودتر حرکت کردند تا پیامبر را به قتل برسانند و به خیال خود امامت را منحرف سازند. و به عقبه هرشا (هرشی) رسیده خود را پنهان نمودند و همیان ها را پر از ریگ ساخته و منتظر عبور رسول خدا از آن محل شدند تا وقتی خواستاز آنجا عبور کند، همیان ها را از بالا به طرف جاده رها کنند، شاید به این وسیله ناقه آن حضرت را رم دهند و حضرت به زمین افتاده به قتل برسد. در این هنگام جبرئیل نازل شد و به پیامبر عرض کرد در گردنه هرشا کمین کرده اند. حذیفه گوید: من گفتم یا رسول خدا (ص) من و عمار و یاسر را نزد خود طلبید و به عمار فرمود:تو ناقه را از عقب بران و به من فرمودتو هم مهار ناقه را محکم نگه دار .من مهار ناقه را در دست داشتم و می کشیدیم و می رفتیم تا نیمه شب به بالای عقبه (تنگه کوه) رسیدیم. ناگاه همیان های پر از ریگ از بالای کوه بطرف تنگه پرتاب شد و شتر رسول خدا رم کرد. حضرت فرمود:ای ناقه آرام باش که باکی برتو نیست.
حذیفه گوید : من گفتم یا رسول الله این جماعت چه کسانی هستند؟فرمود: این ها منافقان دنیا و آخرتند. در آن موقع برقی ساطع گشت که من همه آن ها را دیدم. نه تن از آن ها قریشی و پنج تن از طوایف دیگر بودند. پیامبر اکرم(ص) وقتی از تنگه سرازیر می شد که سپیده صبح دمید. حضرت پیاده شد و وضو ساخت و منتظر آمدن اصحاب گردید و آن چهارده تن نیز به نماز حاضر شدند…. و از آن پس حذیفه را منافق شناس می دانستند ولی پیامبر حذیفه را از افشاء نام آنها منع کرد.
البته داستان ترور پیامبر(ص) به صورت دیگری هم نقل شده است.
و انچه مورد اتفاق تاریخ نویسان است که منافقان بعد از ناامیدی از تأثیر روش های براندازنه، ترور پیامبر اسلام را در برنامه خود قرار دادند ولی به لطف الهی این شیوه هم نتوانست آن ها را به اهداف پلیدشان برساند و چه زیبا قرآن مجید سرانجام جریان نفاق را تبیین می فرماید:«ما لَهُم فِی الاَرضِ مِن وَلّیٍ وَلانصیرٍ.»
منافقان برای خود در روی زمین یارو یاوری نخواهند یافت.
ترور پیامبر اکرم
در کتب سیره مکتب خلفا آمده است: رسول خدا(ص) با سپاهیان از غزوه تبوک باز می گشتند که در مسیر به دره ای رسیدند و پیامبر از توطئه منافقان باخبر شد و دانست که آنان قصد ترور او را دارند . لذا درحالی که سپاه از درون دره می رفت پیامبر(ص) مسیر کوه و گردنه را درپیش گرفت و فرمود تا عمار و حذیفه با او باشند؛ عمار افسار شتر را کشیده و حذیفه آن را می راند. در بین راه صدای منافقان را شنیدند که انان را محاصره کرده و شتر پیامبر را رم دادند ولی حذیفه و عمار آن را کنترل کردند و حذیفه برخی از آنان را که صورت خود را پوشانیده بودند از مرکب هایشان شناخت و آنان که وضع را چنین دیدند فرار کردند. پیامبر (ص) فرمود:« می دانید برای چه آمده بودند و چه می خواستند ؟ » گفتند نه یا رسول الله ! فرمود: « اینها توطئه کرده بودند تا در تاریکی گردنه کوه مرا به پایین اندازند!» عرض کردند:
آیا فرمان کشتن آنها را صادر نمی فرمایید؟ فرمود:« خوش ندارم مردم بگویند:« محمد دستش را به خون اصحابش آغشته کرد!» سپس نام آنها را برای عمار و حذیفه بیان کرد و فرمود: « آنان را پوشیده دارید.»
مؤلف گوید« من تا به حال با بررسی کتاب های مختلف تنها یک نفر از ایشان را شناخته ام و آن «ابوموسی اشعری» است».
در کتب پیروان مکتب اهل البیت آمده است: این توطئه مربوط به «عقبه ی هرشی» و بعد از غدیر خم بود- این صحیح تر به نظر می رسد زیرا موضوع نصب و تعیین علی (ع) به امام در کار بود- ولی به هر حال، هر کدام که باشد، مهم اینست که آنها صحابه پیامبر بودند و قصد ترور آن حضرت را داشتند و تعداد آنان را تا بیست و چند نفر هم نوشته اند که ما – چنانکه گذشت- تنها یکی از آنها را پیدا کردیم «ابو موسی اشعری» را.
استدلال به این واقعه برای تبیین عقاید شیعه
1. حذیفه منافق شناس شد ، پس بعد از سقیفه باید دید حذیفه طرفدار کیست؟ امیرالمؤمنین یا خلیفه اول؟
2. خداوند در آیه غدیر فرمود:«وَالله یَعصِمُکَ مِن النّاس» و در هرشا جان پیامبررا معجزه وار حفظ کرد.
3. عده ای از صحابه طرح ترور پیامبر را برنامه ریزی کردند؟پس این عقیده که صحابه عادل هستند، باطل است.
4. منافقینی که حاضر به کشتن پیامبر می شدند، بسیار راحت تر کار کشتن ذریه پیامبر را انجام خواهند داد.
5. شیطان منکر فضیلت آدم شد و رجیم و داخل جهنم شد. چون پیامبر و حضرت علی از آدم برترند، منکرین پیامبر و حضرت علی از شیطان پست ترند.
6. امیرالمؤمنین فرمود:«تعرالاشیاء باضدادها» هرچه قدر پیامبر و امیر با فضیلت باشند، کسانی که تصمیم به کشتن آنها گیرد، دارای رذیلت حساسیت هستند.
7. بارها خلیفه دوم در ایام حکومتش از حذیفه سؤال می کرد: آیا من در بین آنها بودم؟ حذیفه می گفت: اگر بوده ای که خود بهتر می دانی و اگر نبوده ای باز خود بهتر می دانی.
فهرست منابع
1. مناقب امیرالمؤمنین ج 1 ص 471
2. مناقب ابن مغازلی ص 255
3. شرح نهج البلاغه ابن ابی حدید ترجمه غلامرضا لایقی جلد 9 ص 168
4. تفسیر قمی ج 1 ص 175
5. بحارالانوار ج 7 ص 209
6. ارشاد القلوب ج 2 ص330
7. الغدیر، علامه امینی
8. الگوی برتر ، محمدرضا تویسرکانی
9. سد الابواب، آیت الله سیدعلی حسینی میلانی
10ـ دلائل النبوة ، ابوبکر احمد بیهقی
11ـ درسنامه ایام غدیریه از گروه پژوهش غدیریه
منابع اینترنتی
سایت راسخون
سایت: سیدعلی حسینی میلانی